بازیهای ویدیویی شاید در مقایسه با موسیقی، کتاب، فیلم و تلویزیون خیلی هنر تازهای باشن، اما توی همین مدت کوتاه ۶۰ سالهای که از شروع اونها میگذره، تونستن یه تاریخچه غنی و پر ماجرا رو بسازن. حالا اینکه از بین انبوهی از لحظههای مهم هر سال، بخوایم فقط یه لحظه خاص از هر دوره یا نسل این صنعت رو انتخاب کنیم، واقعاً کار سختیه. حتی گیمرهای تفننی هم توی این سالها بدون شک با لحظههای زیادی شگفتزده شدن؛ ولی اگه خوب فکر کنیم و لحظههای تاثیرگذار بازیها رو مرور کنیم، این لحظهها قطعاً بیشتر به چشم میاد. اینا همون لحظههایی هستن که از هر دوره بازیهای ویدیویی باقی موندن و هنوزم توی ذهن ما گیمرها زندهان. چه وقتی که با خلاقیت، گیمپلی رو به شکلی که فکرشم نمیکردیم متحول کردن، چه وقتی که داستانی تکاندهنده رو به ما نشون دادن یا با جاهطلبی این رسانه رو یه قدم جلوتر بردن، این لحظهها همیشه توی ذهن ما حک شدن و باقی میمونن.
۸. استفاده از قدرتها – بازی پکمن
برگردیم به سال ۱۹۸۰ میلادی با یکی از ماندگارترین و شناختهشدهترین بازیهای تاریخ یعنی پکمن (Pac-Man). انتشار این بازی به خودی خود یه اتفاق مهمه، ولی چیزی که پکمن رو به یه اثر جاودانه تبدیل کرد، معرفی قدرتها یا همون Power Pelletها بود. این مکانیک خاص باعث شد که بازیکن نه تنها از دست روحها فرار کنه، بلکه با خوردن این پلتها، خودش به شکارچی تبدیل بشه و روحهای تعقیبکننده رو قورت بده و به مرکز بازی برگردونه.
دیدن این که روحها شروع به فرار میکنن و گیمر دنبالشون میره تا یکی یکی اونا رو بخوره، یه حس فوقالعاده رضایتبخشه. اما از طرفی باید بدونید که چطور و چه موقع از تعداد محدودی از این قدرتها استفاده کنید تا بیشترین تاثیر رو روی بازی بذارید. جالبه بدونید که ایده این قدرتها از ملوان زبل (Popeye) و اون قدرت فوقالعادهای که بعد از خوردن اسفناج به دست میاره، الهام گرفته شده.
۷. برداشتن کلاهخود ساموس – بازی متروید
خوشبختانه الان دیگه بازیهای ویدیویی به جایی رسیدن که قهرمان زن داستان دیگه یه چرخش داستانی عجیب و غافلگیرکننده نیست؛ اما توی زمان خودش، دیدن اینکه قهرمان سرسخت بازی متروید (Metroid) یه زن بود، شوک بزرگی به بازیکنها وارد میکرد. توی چند تا از پایانهای این بازی، ساموس آران (Samus Aran) کلاه خودشو برمیداره و مشخص میشه که در واقع یه زن پشت اون نقابه. این موضوع با توجه به هنجارهای جنسیتی اون زمان، باعث تعجب خیلی از بازیکنها شد.
با توجه به اینکه متروید از فیلم بیگانه (Alien) به کارگردانی ریدلی اسکات (Ridley Scott) الهام گرفته بود، منطقیه که قهرمان بازی هم زن باشه. حالا، بعد از گذشت بیش از چهار دهه، میتونیم بگیم که Samus هم به اندازه الن ریپلی (Ellen Ripley)، قهرمان فیلم بیگانه که نقش اون رو سیگورنی ویور (Sigourney Weaver) بازی کرده، تبدیل به یه نماد علمی-تخیلی شده. البته، این افشاگری به نوعی با یه پایان دیگه که ساموس رو تو لباس شنا نشون میده، یه کم تضعیف شد. اگرچه ساموس قطعاً موانع رو برای حضور قهرمانان زن تو بازیهای ویدیویی شکست و نگاه بازیکنها رو به اینکه یه قهرمان دیجیتال چطور باید باشه، توسعه داد.
۶. ظهور سایبردیمن- بازی Doom
بازی دوم (Doom) یکی از تاثیرگذارترین بازیهای تاریخ به حساب میاد که به همراه بازی ولفنشتاین سهبعدی (Wolfenstein 3D)، ژانر تیراندازی اول شخص رو محبوب کرد. یکی از لحظات به یادماندنی که نماد تمام دوران بازیهای شوتره، اولین باریه که سایبردیمن (Cyberdemon) ظاهر میشه؛ حتی ترسناکتر از مکاهیتلر (Mecha-Hitler) توی بازی ولفنشتاین.
سایبردیمن برای اولین بار توی مرحله E2M8 ظاهر میشه و قویترین دشمن بازیه. این هیولای غولپیکر شبیه یه مینوتور با یه پای سایبری و یه راکتانداز بهجای دست چپشه. ظاهرش بهقدری ترسناک بود که نسل کاملی از بازیکنها رو دچار استرس میکرد. جالب اینجاست که سازندههای بازی یعنی آیدی سافتور (id Software) تصمیم گرفتن این هیولا رو توی دفترچه راهنمای بازی معرفی نکنن، تا حضورش کاملاً غیرمنتظره و شوکهکننده باشه.
۵. مرگ اِریث – بازی فاینال فانتزی ۷
اصلا لحظهای تو تاریخ بازیهای ویدئویی وجود داره که به اندازه مرگ اریث (Aerith) توی بازی فاینال فانتزی ۷ دلخراش باشه؟ بعد از اینکه گیمرها ساعتها داستان این دختر گلفروش رو دنبال میکنن و عاشق شخصیت دوستداشتنی و رازآلودش میشن، دیدن اینکه بهدست سفیروث (Sephiroth) شرور به قتل میرسه، واقعاً دردآوره. این مرگ شوکهکننده، یه جورایی نفس بازیکنها رو تو سینه حبس میکنه، اما در عین حال به اونها انگیزه میده که انتقام سختی از سفیروث بگیرن.
اما چیزی که این لحظه رو ماندگارتر میکنه، انتخابهای ظریفیه که تو طراحی این صحنه وجود داره؛ از جمله سکانس دلانگیزی که کلود (Cloud) جسد اِریث رو تو لایفاستریم (Lifestream) قرار میده. در حالی که برخورد ملایمتر با مرگ اِریث توی بازسازی بازی فاینال فانتزی ۷ بحثبرانگیز بوده، اما صحنه اصلی باعث شد یه نسل کامل از بازیکنها شوکه بشن و نشون داد که بازیهای ویدیویی توی دست هنرمندان خلاق، تا چه حد میتونن تاثیرگذار باشن.
۴. خیانت لنس ونس – بازی جیتیای وایس سیتی
نسل ششم بازیهای ویدیویی مورد علاقه خیلی از گیمرهاست و انتخاب یه لحظه مهم از این دوران واقعاً کار سختیه. اما با توجه به تاثیر بزرگ GTA روی دنیای بازیها و فرهنگ عامه، اصلا نمیشه بازی دیگهای رو برای این جایگاه در نظر گرفت. تو این سری بازی، لحظات زیادی بودن که دهن همه رو از تعجب باز گذاشتن، ولی هیچ کدوم مثل چرخش خیانتآمیز لنس ونس (Lance Vance) توی بازی جیتیای وایس سیتی (GTA: Vice City) خون بازیکنها رو به جوش نیاورد.
لنس، توی دنیای مملو از الهامات از سریال میامی وایس (Miami Vice) حکم تابز (Tubbs) رو برای کراکت (Crockett) یعنی تامی ورستی (Tommy Vercetti) داشت. ترکیب دوستانه این دو شخصیت توی اوایل بازی، لحظات خاطرهانگیزی رو به وجود آورد، اما خیانت لنس توی ماموریت پایانی «دوستاتو نزدیک نگه دار» (Keep Your Friends Close) واقعاً بازیکنها رو شوکه کرد. لنس، برای منافع خودش تامی رو میفروشه؛ یه افشای غافلگیرکننده که در نهایت باعث میشه لنس رو روی پشتبام عمارت شیک خودتون با گلولههای بیشمار سوراخ سوراخ کنید تا کار لنس ونس برای همیشه کاملاً یکسره بشه و رقصهای معروفش رو هرگز نبینید.
۳. مرگ سارا – بازی The Last of Us
بازی The Last of Us به احتمال زیاد بهترین بازی دوران PS3 و Xbox 360 محسوب میشه و استودیوی ناتی داگ (Naughty Dog) از همون اول بازی با یه شروع دلخراش و احساسی بازیکنها رو حسابی درگیر کرد. داستان توی سال ۲۰۱۳ میلادی شروع میشه؛ زمانی که قارچ کوردیسپس (Cordyceps) داره ایالات متحده رو نابود میکنه. توی ۱۵ دقیقه اول بازی، مراحل اولیه شیوع این قارچ با هرجومرجی ترسناک نشون داده میشه. اما بازی اینجا از یه اکشن صرف فاصله میگیره و با تلاشهای جوئل و خانوادهاش برای فرار، به یه اوج تراژیک داستان میرسه؛ جایی که سارا دختر جوئل بهدست یه سرباز عصبی هدف گلوله قرار میگیره و توی آغوش پدرش میمیره.
این سکانس ضربه روحی بزرگی به بازیکنها وارد میکنه و در واقع یه بیانیه قوی از سمت ناتیداگ بود که نشون میداد بازیها میتونن روایتهای سینمایی و احساسی قدرتمندی رو به نمایش بذارن. این سکانس زیربنای مسیر احساسی شخصیت جوئل توی ادامه بازی و دنبالهاش رو شکل داد. بدون این افتتاحیه تاثیرگذار، بعید بود بازی The Last of Us بتونه اونطور که باید مخاطبها رو عمیقاً درگیر خودش کنه. این صحنه به قدری نمادین و بینقص بود که توی اقتباس تلویزیونی بازی هم با وفاداری کامل به تصویر کشیده شد.
۲. کریتوس و Blades of Chaos – خدای جنگ ۲۰۱۸
بازی خدای جنگ (God of War) توی سال ۲۰۱۸ یه بازآفرینی استادانه از این سری اکشن بود که همزمان هم خشونت شدید این سری بازیها رو حفظ کرد و هم عمق بیشتری به گیمپلی و روایت شخصیت کریتوس (Kratos) داد. اما این بازی یکی از بهترین لحظات طرفدارپسند خودش رو زمانی به ارمغان آورد که کریتوس به خونه قدیمی خودش برگشت و سلاحهای نمادینش یعنی Blades of Chaos رو برداشت؛ سلاحهایی که تا اون لحظه توی بازی نبودن. کریتوس بیشتر بازی رو با تبر لویاتان (Leviathan) جلو میبره، اما برای سفر به هلهایم (Helheim) و نجات پسرش آترئوس (Atreus)، نیاز به سلاحی داره که قدرت آتشین بیشتری داشته باشه.
لحظهای که کریتوس Blades of Chaos رو از مخفیگاهش بیرون میاره و موسیقی زیبا و وهمانگیز بر مککرری (Bear McCreary) شروع به پخش میکنه، یه حس جادویی ناب به بازیکن دست میده. طبیعیه که بعد از اون سریع میتونید این شمشیرها رو روی یه دشمن امتحان کنید و همزمان تروفی جالب Hello, Old Friend رو به دست بیارید. این صحنه صرفاً برای خوشحال کردن طرفدارها نبود، بلکه یه اشاره عالی به گذشته این سری بازی هم بود که به درستی توی یه زمان مناسب از بازی قرار گرفت.
۱. اجرای موزیکال – بازی آلن ویک ۲
خیلیها ممکنه بگن نسل فعلی بازیها نسبت به قبل کسلکنندهتر و خالی از شخصیت شده، اما سم لیک (Sam Lake) و تیم بااستعداد رمدی انترتینمنت (Remedy Entertainment) با یه صحنه عجیب و غریب موزیکال توی بازی آلن ویک ۲ (Alan Wake 2) همه رو حسابی غافلگیر کردن. داریم در مورد اجرای ۲۰ دقیقهای موزیکال زندهای صحبت میکنیم که توی اون آلن و گیمر باید داستان بازی اول رو مرور کنن و این کار در قالب یه اجرای موزیکال گروه متال ساختگی خدایان قدیم آسگارد (The Old Gods of (Asgard اجرا میشه.
نتیجه هم یه مینی اپرای راک میشه که بهتدریج به هرجومرج و نهایتاً نبرد کشیده میشه که به وسیله اون بلندپروازیهای سم لیک برای ترکیب دنیای بازیهای ویدیویی با سینما به واقعیت میپیونده. این صحنه درست وقتی که فکر میکنید داره تموم بشه، ادامه پیدا میکنه. شاید به نظر بیاد جا دادن چنین صحنههای خیلی راحت میتونه توی یه بازی ترسناک بد تموم بشه؛ ولی برعکس، این صحنه کاری کرد که بازیکنها بیشتر سردرگم و هیجانزده بشن و اصلا به فکرشون هم خطور نکنه که تا آخر بازی چی در انتظار اونهاست. تو دورانی که خیلی از بازیهای بزرگ و پر زرق و برق AAA شاید از نظر خلاقیت خالی به نظر بیان، اجرای موزیکال عجیب و غریب آلن ویک ۲ یجورایی نقطه اوج صحنههای بازیهای نسل فعلی محسوب میشه.