بازی پیشدرآمد یعنی برگشتن به نقطهای عقبتر از قصه اصلی و ریشههای داستان؛ تجربهای که وقتی درست ساخته بشه، نگاهمون به شخصیتها و دنیاها رو عوض میکنه، رازها رو روشنتر میکنه و حتی کاری میکنه که روایت بازی اصلی هیجانانگیزتر میشه.
بازیهای پیشدرآمد معمولاً از تکنولوژیهای جدید هم به خوبی استفاده میکنن، اما صرفاً قشنگ بودن کافی نیست. در ادامه سراغ پیشدرآمدهایی رفتیم که با گیمپلی فکر شده، طراحی مرحله دقیق و روایت هدفمند، گذشته رو طوری میسازن که زمان حال سری بازی معنا پیدا میکنه و ورود بازیکنهای جدید هم راحتتر میشه.
در این انتخاب، هر بازی پیشدرآمد رو به خاطر تاثیرگذاری روی فهم ما از جهان و قهرمانهای اون سری بازی سنجیدیم. در ادامه سراغ ۱۰ گزینهای میریم که به نظر بهترین نمونههای این رویکرد هستن.
ردهبندی بهترین بازی پیشدرآمد
۱۰. Batman: Arkham Origins
این بازی پیشدرآمد برای کوتاه کردن فاصله بین آرکهام سیتی (Arkham City) و آرکهام نایت (Arkham Knight) عرضه شد. سازندهها از این قصه به عنوان «سال دوم» (Year Two) نام بردن و وقایع اون توی شب کریسمس، ۸ سال قبل از وقایع قسمت اول میگذره. استودیوی دبلیو بی مونترال (WB Montreal) یه بتمن ۲۷ ساله رو جلوی ۸ تا از مرگبارترین آدمکشهای گاتهام میذاره؛ از بین (Bane)، دثاستروک (Deathstroke) و ددشات (Deadshot) گرفته تا بلک مسک (Black Mask) که ۵۰ میلیون دلار جایزه گذاشته تا مرد خفاشی قصه حذف بشه. این اتفاقها همچنین نقش خاستگاه برای جوکر دارن؛ اینجاست که جوکر برای اولین بار خودش رو به گاتهام معرفی میکنه و دیوانگی مجرمانهش رو به شهر نشون میده.
زمان عرضه، خیلیها این بازی رو ناعادلانه با آرکهام سیتی مقایسه کردن، در حالی که اوریجینز بیشتر یه همراه عالی برای اون بازیه تا رقیبش. دبلیو بی مونترال مولفههای طلایی ساختههای راکاستدی (Rocksteady) رو دستنخورده نگه داشت و باهاشون یه قصه اولیه قانعکننده برای نسخههای آرکهامِ بتمن و جوکر ساخت. مهمتر اینکه این بازی پیشدرآمد صحنه رو برای سهگانه اصلی آماده میکنه و تیان-۱ (TN-1) رو معرفی میکنه؛ همون سرم ابرسرباز بِین که بعدها تایتن (Titan) رو ایجاد میکنه و اثرات مهمی توی وقایع آرکهام اسایلِم و آرکهام نایت داره.
۹. God of War: Chains of Olympus
خدای جنگ: چینز آو المپوس (God of War: Chains of Olympus) با اینکه روی پیاسپی (PSP) معرفی شد، اما از نظر داستانی چیزی کم از سهگانه کنسول خونگی نداره. این بازی پیشدرآمد برای خدای جنگ ۲۰۰۵ ما رو با کریتوس (Kratos) و شمشیرهاش (Blades of Chaos) به سفری درون دنیای زیرین میفرسته و برمیگردونه؛ مسیری که باعث میشه کریتوس برای اولین بار از خدایان متنفر بشه.
ردی اَت دان (Ready at Dawn) با دامن زدن به این نفرت، هم یه قسمت جذاب پر از افسانه خلق کرد و هم به طرز معجزهآسایی یه بازی PSP رو اینقدر زیبا و روان ساخت. شاید بشه گفت زیباترین بازی دستی نسل اول سونی که اکشن سریع و کمبوهای معروف این سری رو دقیقاً رو یه کنسول کوچیک پیاده کرد؛ حتی بدون آنالوگ دوم هم چرخوندن اون شمشیرها خیلی لذتبخشه. این بازی کوتاه، شیک و پر از اکشن بیرحمانهست؛ نه تنها به تنهایی فوقالعادهست بلکه به عنوان پیشدرآمد یکی از سهگانههای بهیادماندنی پلیاستیشن، یه مکمل درجه یک برای داستان خونین کریتوس توی یونان هم به حساب میاد.
۸. Super Mario World 2: Yoshi’s Island
بعد از سوپر ماریو ورلد سال ۱۹۹۰ و با نزدیک شدن انقلاب بازیهای سهبعدی، نینتندو یه پلتفرمر دوبعدی دیگه برای اسانایاس لازم داشت. با چراغسبز میاموتو (Shigeru Miyamoto)، سازنده یوشی یعنی شیگفومی هینو (Shigefumi Hino) اجازه گرفت که بازی جدیدی با محوریت این دایناسور محبوب بسازه یعنی Yoshi’s Island؛ یکی از بهترین پلتفرمرهای دو بُعدی تاریخ.
ماریو معمولاً کاری به خط زمانی و داستان نداره، اما اینجا داستان برمیگرده عقب که بگه چطور گروهی از یوشیها ماریو کوچولو رو نجات دادن و بعدش دنبال لوییجی کوچولو راه افتادن که از کَمِک (Kamek) پسش بگیرن. قصه بامزهایه، ولی این اصل ماجرا نیست. نینتندو میخواست بازی ملایم و راحتتری بسازه که تشویقتون میکنه بیشتر کشف کنید تا اینکه یه پلتفرمر دقیق باشه. برای همین محدودیت زمانی رو برداشت که با ریتم خودتون جلو برید و با حرکات خاص یوشی مثل پرش شناور، کنترل کاراکتر توی هوا آسونتر بشه.
فراتر از اینها، این بازی پیشدرآمد یه بدرقه سمبولیک برای عصر اسانایاس (SNES) به حساب میاد؛ این یعنی سبک بصری شبیه نقاشی ماژیکیه که به صورت دستی طراحی و دیجیتال اسکن شده و موسیقی متن گوشنواز ساخته کوجی کُندو (Koji Kondo) هم برای بازی در نظر گرفته شده. هر چند بازی قدمهای اول ماریو رو نشون میده، ولی به عنوان یه پکیج کامل، حاصل جمع تجربه بصری، صوتی و فنی تیمیه که سالها بازیهای پلتفرمر دوبعدی ساخته.
۷. Divinity: Original Sin
دیوینیتی: اوریجینال سین (Divinity: Original Sin) از نظر زمانی زودتر از دراگون کمندر (Dragon Commander) نیست، اما همونیه که میشه واقعاً بازی پیشدرآمد حسابش کرد. وقایعش بیش از یه هزاره قبل از دیواین دیوینیتی (Divine Divinity) اتفاق میافته و سالهای ابتدایی دنیای فانتزی ریولان (Rivellon) ساخته لَریَن استودیوز (Larian Studios) رو روایت میکنه. این فصل الزاماً سنگبنای داستان بازی نیست، اما خطرات جادوی منبع و انگیزه استفادهکنندهها رو عالی جا میاندازه؛ و بهخاطر جادوگرهای نامیرا، نسخههای جوانتر زاندالور (Zandalor) و بلگار (Bellegar) رو هم میبینیم.
اما چیزی که اوریجینال سین رو خاص میکنه، داستان نیست؛ این بازی پیشدرآمد سرنوشت سری رو عوض کرد و از یه اثر کالت کمطرفدار، مسیر رو به یه غول نقشآفرینی باز کرد. لرین یه سیستم نبرد نوبتی جدید با تمرکز روی عناصر ساخت که اجازه میده اثرها رو ترکیب کنید و نتایج هیجانانگیز بسازید؛ مایع رو با یخ منجمد کنید که دشمنها روی خون خودشون سُر بخورن یا رعد چند شاخه رو با باران رسانا تقویت کنید. نتیجه، مبارزهای عمیق و منعطفه؛ همین ریزبینی توی ماموریتها هم وجود داره و آزادی توی انتخاب روشها عالیه. اینجا قواعدی گذاشته شد که نه تنها اوریجینال سین ۲، بلکه بلدوزر گیت ۳ (Baldur’s Gate 3) رو هم شکل داد که چند جایزه بازی سال رو مال خودش کرد.
۶. Devil May Cry 3: Dante’s Awakening
داستان این بازی چند سال قبل از قسمت اول جریان داره و دانته جوانتره و همون شخصیت خونسرد و پررو که توی قسمت دوم کمرنگ شده بود دوباره برمیگرده. بازگشت به گذشته به کپکام (Capcom) اجازه داد همون حال و هوایی رو که همه دوست داشتیم احیا کنه. حتی گذشته ویرجیل برادر دوقلوی دانته هم بازنویسی شد که نسخه نوجوانش توی وقایع این بازی حضور داشته باشه.
وظیفه سختِ احیای اعتبار دانته به خوبی انجام شد. با اینکه DMC 2 هنوز توی داستان اصلی جریان داشت، نسخه سوم شالوده داستانهای بعدی شد و انگیزهها رو توضیح داد و حتی جای چند حفره داستانی رو پر کرد.
این بازی پیشدرآمد، علاوه بر برگرداندن دانته و ویرجیل به ریشههای خودشون، خیلی سخت هم بود؛ طوری که سختی هارد ژاپن برای همه نرمال شده بود. البته برای بعضیها هنوزم سخت بود، ولی خیلیها از این چالش خوششون اومد؛ مخصوصاً با تغییرات جالبی که توی سیستم مبارزه ایجاد شد. بزرگترین حرکت، اضافه شدن استایلها بود: سوردمستر، گاناسلینگر، تریکستر و رویال گارد که کنترل دانته رو عوض میکنن و بهتون اجازه میدن با هر سبکی که دوست دارید بازی کنید؛ و البته این برای یه بازی که ازتون کمبوهای بزرگتر میخواد هم چیز خیلی خوبیه.
۵. Halo: Reach
بعد از ۱۰ سال همراهی با مستر چیف و جنگ با کاوننت (Covenant)، بانجی (Bungie) برگشت به روزهای اول جنگی که داخل اون بشر موضع ضعیفی داشت. ریچ چند هفته قبل از هیلو: کامبت ایوالود (Halo: Combat Evolved) اتفاق میافته و شما عضوی از تیم نوبل (Noble Team) هستید؛ یه واحد اسپارتان عملیات ویژه که باید سیاره ریچ رو از سقوط نجات بده.
نبود مستر چیف باعث شده بازی حس رهایی به بازیکن بده؛ شخصیتهای متفاوت تیم نوبل نشون میدن اسپارتانها چقدر میتونن با قهرمان اصلی فرق داشته باشن. انتقال کورتانا (Cortana) از یه آزمایشگاه روی ریچ به سفینه یواساناس پیلر آو آتِم (UNSC Pillar of Autumn) ماموریت آخر و محکوم به شکست ولی حیاتی تیم نوبله. این همون لحظهایه که جرقه وقایع قسمت اول زده میشه و به معنی خداحافظی کامل بانجی با این سری و بستن حلقه داستان بود؛ البته یه خداحافظی تلخ. نوبل سیکس در آخرین ایستادگی روی سیارهای که داره میمیره، میمونه و با کاوننت میجنگه؛ این لحظه یه صحنه افسانهای برای فرنچایز هیلو به حساب میاد و یه نمونه عالی از تاثیرگذاری یه بازی پیشدرآمد هم هست.
۴. Yakuza 0
یاکوزا همیشه یکی از سریهای بزرگ سگا بوده، ولی محبوبیت جهانیش تازگیا حسابی اوج گرفته؛ و نقطه عطف این قضیه هم همین یاکوزا ۰ (Yakuza 0) به حساب میاد. این بازی پیشدرآمد، شخصیتهای اصلی رو دوباره به نسل جدید معرفی کرد.
داستان تقریباً دو دهه قبل از قسمت اول اتفاق میافته و یه قصه عجیب درباره یه زمین خالی کوچیک تعریف میکنه که چطور همه خانوادههای بزرگ کاموراوچو (Kamurocho) رو میکشه وسط جنگ قلمرو. بیشتر گفتن از داستان بازی درست نیست ولی داستان پر از رئیسهای یاکوزا در پی قدرت، آدمکشهای چینی و خیانتهای سرگیجهآوره. خوبی پیشدرآمد بودن هم اینه که نیاز به پیشزمینه قبلی ندارید.
داستان جذابش طرفدارای درام جنایی ژاپنی رو راضی نگه میداره، اما دیدن نسخه جوان کازوما و ماجیما بزرگترین شگفتیها رو میسازه. کازوما جوشیتره و هنوز به اون گانگستر متین تبدیل نشده؛ ماجیما هم هنوز به سگ وحشی همیشگی بدل نشده و بیشتر شبیه یه قهرمان خونسرده. تحول این دو به شخصیتهایی که در آینده میبینیم، ستون فقرات روایت گسترده بازیه و این بازی پیشدرآمد رو بهترین نقطه شروع برای ورود به سری بزرگ امروز سگا میکنه.
۳. Deus Ex: Human Revolution
ممکنه هیومن رولوشن (Human Revolution) بعضی از آزادیهای قسمت اول رو کم کرده باشه و روانترش کرده باشه. با این حال جاش تو جمع بهترینها خیلی محکمه؛ چون داستان پیشدرآمد اون یه نگاه شخصیتر به مفهوم فرابشری میاندازه.
آدام جنسن (Adam Jensen) توی یه فاجعه اول بازی دستاشو از دست میده و با اعضای مکانیکی جایگزین میشه. این نجات همزمان پرتش میکنه وسط جنگ فرهنگی بین نخبگان پولدارِ ارتقا یافته و طبقات محروم. داستان توطئهمحور سری حفظ شده، اما سوالهای اخلاقی و اجتماعی درباره جامعه ارتقا یافته، بازی رو یه سر و گردن بالاتر میبره. هر شخصیت، خط مشی خودش رو دنبال میکنه و با وجود استعارههای بعضاً واضح، بازی درباره خطرات علم افسارگسیخته سرمایهمحور حرفای جالبی برای گفتن داره.
دنیای دئوس اکس (Deus Ex) که اوایل هزاره جدید میلادی، خیالی و دور از ذهن بود، هر سال واقعیتر شده. این بازی پیشدرآمد، بین بین لحن قدیمی و رویکرد بالغتر امروز پل زد و نتیجهش شد یه دیستوپیای سایبرپانکی عمیق و قانعکننده.
۲. Metal Gear Solid 3: Snake Eater
ممکنه هیدئو کوجیما (Hideo Kojima) توی متال گیر سالید ۲: سانز آو لیبرتی (Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty) با رِیدن (Raiden) به عنوان یه قهرمان غیرمنتظره به جای سالید اسنیک، سر به سر همه گذاشته باشه. اما کوجیما سه سال بعد، دوباره همه رو غافلگیر کرد و متال گیر سالید ۳: اسنیک ایتر (Metal Gear Solid 3: Snake Eater) رو ساخت؛ یه بازی پیشدرآمد که تمرکزش روی نِیکد اسنیک (Naked Snake) بود، همون کسی که بعداً بیگ باس (Big Boss) میشه.
شاید اون موقع نمیدونستیم، ولی اسنیک ایتر احتمالاً به مهمترین بازی این سری تبدیل شد؛ هم از نظر گیمپلی و هم داستان. این بازی مخفیکاری رو حسابی متحول کرد: به جای راهروهای بسته، یه جنگل باز توی شوروی رو توی پلیاستیشن ۲ در اختیار بازیکنها قرار داد، اونم با یه سیستم استتار پویا که جای قایم شدن توی کمد و جعبه رو گرفت. نتیجه این طراحی هم یه تغییر اساسی توی مخفیکاری و مبارزه با باسها بود؛ این یعنی دست بازیکن برای خلاقیت توی نفوذ و شکست دادن باسها بازتر شد.
جادوی این بازی فقط توی مبارزه با هر باس نیست، بلکه توی قصهایه که هر کدومشون تعریف میکنن. اتفاقات این قسمت، ریشه خیلی چیزها در قبل و بعد از داستان اصلیه: از خاستگاه پاتریوتها (Patriots) تا یه تراژدی که باعث شکلگیری بیگ باس شد. از طرفی عاقبت رویارویی با دِ باس (The Boss) نگاه ما رو به این ضدقهرمان نمادین برای همیشه عوض میکنه. نِیکد اسنیک در طول ماموریت از یه جاسوس سیا (CIA) به یه شخصیت تراژیک تبدیل میشه که خیانت کشورش، مسیر اون رو تا گانز آو پتریوتز (Guns of the Patriots) پیش میبره.
۱. Red Dead Redemption 2
چطوری میشه بعد از یه شاهکار، یه شاهکار دیگه ساخت؟ راکاستار گیمز (Rockstar Games) جواب این سوال رو به خوبی داده: با یه شاهکار دیگه! این استودیو، یکی از خیرهکنندهترین دنیاهای باز رو روی پلیاستیشن ۴ و ایکسباکس وان ساخت. از تغییر وزن آرتور مورگان (Arthur Morgan) با خورد و خوراک تا فساد تدریجی لاشه حیوانات، حتی جزئیات عجیبی مثل تغییر اندازه قسمتهایی از بدن اسب با افزایش و کاهش دما! همه اینا کنار هم قرار گرفتن که یه غرب وحشی خیلی واقعی رو تجربه کنیم.
اما این دستاورد فنی در مقابل قصه حماسیِ غروب غرب وحشی توی بازی کم میاره؛ زمانی که آمریکا داره صنعتی میشه و دیگه جایی برای آدمهایی مثل آرتور نمونده. بازی خیرهکننده راجر کلارک (Roger Clark) در نقش آرتور، این کاراکتر رو به عنوان کسی که هم اعتمادبهنفس بالایی داره و هم آسیبپذیره خیلی خوب به تصویر میکشه؛ توی این داستان عمیق، همدستها، سبک زندگی و حتی بدن آرتور دارن بهش پشت میکنن. افول گروه محبوبش تحت رهبری داچ (Dutch) زمینهای میشه برای اینکه قهرمانی از آرتور به جان مارستون (John Marston) – قهرمان بازی اول – منتقل بشه. این بازی پیشدرآمد، دقیقاً همون چیزیه که از یه پیشدرآمد انتظار داریم: گیمپلی بهتر توی همه بخشها و داستانی که افسانه دنیای بازی رو بزرگتر میکنه.