ووچانگ فالن فدرز (Wuchang: Fallen Feathers) یه تجربه متناقض و در عین حال، بسیار جذابه. این بازی از یه طرف، با کارگردانی هنری چشمنواز، دنیایی مسحورکننده و مبارزات سریع و انعطافپذیرش شما رو مجذوب خودش میکنه؛ اما از طرف دیگه، مشکلات مربوط به بالانس نبودن درجه سختی و ایدههایی که بیش از حد از بازیهای دیگه وام گرفته، مثل یه لنگر عمل میکنن و نمیذارن که بازی به یه شاهکار بینقص تبدیل بشه.
تریلر رسمی ووچانگ فالن فدرز
ووچانگ فالن فدرز؛ یه سولزلایک زیبا
جهان بازی ووچانگ فالن فدرز واقعا زیباست. این زیبایی عمیقا از نقاشیهای منظره سنتی چینی الهام گرفته. این سبک هنری توانایی فوقالعادهای در انتقال تاریخ، سیاست و فلسفه یه سرزمین و مردم داره. درست همونطور که مهرهای امپراتوری در این آثار هنری نشوندهنده توزیع و انتقال ثروت و قدرت در طول تاریخ چین هستن، محتوای این نقاشیها هم اغلب استعاریه و ترسها، ارزشها و فرهنگ مردم اون دوران رو بازتاب میده. ووچانگ فالن فدرز هم مثل این آثار هنری، در بسیاری از موارد یادآور اونهاست.
در طول بازی، هیچوقت از تماشای درختهای پیچدرپیچ، کوههای غرق در مه، معابد مخروبه و تمام مسیرهای پرپیچوخمی که شما رو از بین اونها عبور میدن، خسته نمیشید. اما زیبایی بازی فقط به این موارد محدود نمیشه. این بازی که اولین عنوان استودیوی چینی لینزی (Leenzee) به حساب میاد، کار فوقالعادهای در تفسیر و بازسازی نسلهای مختلف بازیهای سولزلایک انجام داده و در عین حال، خلاقیتهای خاص خودش رو هم به اون اضافه کرده. این بازی بخشی از میراث سلسله مینگ (Ming Dynasty) رو به نمایش میذاره، حتی اگه عمدتا ساختگی باشه.
به علاوه، مبارزاتی که حس فوقالعادهای دارن، طراحی مراحلی که حس کنجکاوی رو تقویت میکنه، کارگردانی هنری عالی و سیستمهای قوی و گزینههای شخصیسازی که انعطافپذیری رو تضمین میکنن، همگی باعث درخشش ووچانگ میشن. البته تجربه کلی بازی چندان تحولآفرین نیست و بازی از تغییرات شدید توی درجه سختی رنج میبره. اما اکثر مواقع، گیمپلی لحظهبهلحظه ووچانگ فالن فدرز اون رو به یه تجربه عالی و عنوانی تبدیل میکنه که به راحتی میشه اون رو به طرفداران سبک سولزلایک پیشنهاد داد.
داستانی آشنا در دل تاریخ
داستان بازی توی دوران سلسله مینگ چین اتفاق میافته و تاریخ، اسطورهشناسی و فانتزی تاریک رو با هم ترکیب میکنه و داستانی میسازه که اگرچه چندان نوآوری نداره اما همچنان جذابه و انگیزه لازم برای پیشبرد بازی رو فراهم میکنه. بازی داستان بای ووچانگ (Bai Wuchang) رو دنبال میکنه، یه دزد دریایی سابق که توی ساحل افتاده و با یه فراموشی شدید دستوپنجه نرم میکنه. اما مشخص میشه که از دست دادن حافظه کمترین مشکل اونه، چون از یه بیماری لاعلاج به نام فِدِرینگ (Feathering) هم رنج میبره.
خوشبختانه، به نظر میرسه بیماری ووچانگ نسبت به اطرافیانش که به سرعت تسلیم این بیماری میشن و به هیولاهای وحشی تغببر شکل میدن، کمتر تهاجمیه. با این حال، این دزد دریایی سفری رو برای پیدا کردن درمانی برای بیماری خودش و شاید به دست آوردن خاطراتش در طول راه آغاز میکنه.
اگرچه یه بازی سولزلایک که در اون نوعی جنون تاریک در حال گسترشه، ایده جدیدی نیست، اما ووچانگ فالن فدرز موفق میشه روایت رو به اندازه کافی جذاب کنه. یکی از عناصر جالب داستان اینه که خود ووچانگ به عنوان زنی دیده میشه که در حال تبدیل شدن به یه هیولاست؛ به این معنی که بعضی از دشمنهای شما صرفا انسانهایی هستن که تصور میکنن شما همین الان هم یه تهدید هستید. اگه ووچانگ این دشمنان انسانی رو بکشه، جنون اون به آرامی افزایش پیدا میکنه، و این نکته ظریفیه که نشون میده بیماری چطور بر رابطه اون با انسانیتش و کل بشریت تاثیر میگذاره.
داستان ووچانگ به خصوص برای اونایی جذابه که سبک داستانگویی بازیهای فرامسافتور (From Software) رو بیش از حد ظریف یا متمرکز بر داستانهای پسزمینه میدونن. گرچه بازیکنایی که مشتاق خوندن توضیحات آیتمها و رفتن به مسیرهای کمتر شناخته شده هستن، احتمالا بیشتر از داستان لذت میبرن، ووچانگ از طریق شخصیتهای غیرقابل بازی (NPC) و کاتسینهای فراوان، زمینه کافی رو برای روشن کردن طرح کلی داستان فراهم میکنه.
گیمپلی و سیستم مبارزات انعطافپذیر
ووچانگ فالن فدرز با وجود داستانی که فقط کار رو راه میندازه، با گیمپلی فوقالعادهش میدرخشه. توی بازیهای سولزلایک، مبارزات رضایتبخش برای یه تجربه لذتبخش حیاتیه و خوشبختانه مبارزات ووچانگ روان، سرگرمکننده و مهمتر از همه، انعطافپذیره. بخش بزرگی از این موفقیت به لطف سیستمهای متعدد بازیه که اگرچه در ابتدا زیاد و کمی گیجکننده به نظر میرسن، اما به سرعت منطقی میشن، به هم ربط پیدا میکنن و هویتی مبتنی بر حس دقت و کنترل رو ارائه میدن.
در مرکز همه اینها، «گنجینه انگیزه» (Impetus Repository) قرار داره که اصطلاح فانتزی ووچانگ برای درخت مهارتهای بازیه. مثل بقیه سولزلایکها، برای بالا بردن سطح به منبعی نیاز دارید که با کشتن دشمنان به دست میاد؛ در اینجا اسمش رو گذاشتن «جیوه قرمز» (Red Mercury). جیوه قرمز رو میشه از آیتمها هم برداشت و مصرف کرد، اما برخلاف بقیه بازیهای این سبک، مردن توی ووچانگ فالن فدرز باعث نمیشه کل منبع خودتون رو از دست بدید. در عوض، حدود ۵۰ درصد اون رو از دست میدید که خیلی بخشندهتره و یه تغییر خوشایند توی این سبک بازیها به حساب میاد.
اما با باز کردن گنجینه انگیزه و دیدن شاخههای بسیار زیادش آدم یاد فاینال فانتزی ۱۰ (Final Fantasy X) میافته. اگرچه شاید مقایسه عجیبی به نظر برسه، اما این گنجینه شباهت قابل توجهی به «شبکه کروی» (Sphere Grid) اون بازی داره. در حالی که یه شاخه از درخت عمدتا برای ارتقای سلامتی، معجونها و مکانیکهای کلی بازی رزرو شده، ۵ شاخه دیگه هر کدوم به یکی از سبکهای سلاح بازی مربوط میشن: شمشیرهای دوتایی، نیزه، تبر، شمشیر بلند و شمشیر تکدستی. با باز کردن هر گره، شاخهها حتی بیشتر هم گسترش پیدا میکنن. خوشبختانه، اگه از اون دسته افرادی هستید که دوست دارید هر سلاحی رو امتحان کنید، بازنشانی کامل درخت مهارت شما رایگانه و هر زمانی میشه انجامش داد.
در واقع آزمایش سلاحها تقریبا اجباریه چون هر کدوم رفتار کاملا متفاوتی دارن، میشه حرکات مختلفی باهاشون زد و از بازیکنان میطلبن که به یه سبک بازی خاص پایبند باشن. برای مثال، شمشیرهای تکدستی بر جاخالی دادن و استفاده از جادو تاکید دارن، در حالی که شمشیرهای دوتایی از مکانیک «برخورد» (clash) بهره میبرن که به شما اجازه میده به حملات دشمن ضربه بزنید که آسیب رو به حداقل برسونید و مقابله به مثل کنید.
طراحی مراحل بینظیر
با این حال، اگه یه چیز در مورد ووچانگ فالن فدرز وجود داشته باشه که شما رو بیشتر از همه تحت تاثیر قرار بده احتمالا طراحی مراحل بازیه که تا حدودی بلادبورن (Bloodborne) رو یادآوری میکنه. ووچانگ کار فوقالعادهای در ایجاد دنیایی انجام میده که مسیر اصلی رو به اندازه کافی مشخص میکنه و در عین حال تضمین میکنه که همه چیز بیش از حد محدودکننده یا خطی به نظر نرسه. «زیارتگاهها» (Shrines) که معادل «بانفایر»های دارک سولز (Dark Souls) هستن، به نظر میرسه همیشه دقیقا در زمان مناسب ظاهر میشن و سفر بین مناطق رو راحت میکنن.
در حالی که سرزمینهای جنگزده «شو» (Shu) وسیع به نظر میرسن، به لطف راههای هوشمندانهای که لینزی برای در هم تنیدن اونها پیدا کرده، به شکل پیچیدهای به هم متصل هستن و حس احاطه شدن با یه مکان واقعی رو درون بازیکن تقویت میکنن. از طرفی اگرچه ووچانگ یه بازی جهان باز نیست، اما حس محدودیت غیرطبیعی یا خالی از سکنه بودن رو هم القا نمیکنه.
نوسانات شدید درجه سختی
توی ۱۰ ساعت اول بازی، ووچانگ فالن فدرز این تصور رو ایجاد میکنه که یه بازی سولزلایکه که هر از گاهی چالشبرانگیز هم میشه. اما در واقع داستانش نسبت به بازیهای سولزلایک واضحتره و سیستمهای انعطافپذیری داره.
وقتی مناطق اولیه بازی رو جستجو میکنید و با آدمخوارها، کشیشها، موجودات درختی و یه هزارپای زشت و سمی روبرو میشید همه چیز یهو کمی سخت میشه، اما حس نمیکنید که بازی داره شما رو مجازات میکنه. هر باس به کمتر از ۵ بار تلاش نیاز داره و با وجود اینکه این رویاروییها نفسگیر و تماشایی هستن، هر چیزی که به سمت شما پرتاب میکنن از پسش برمیاید. همه این موارد بخشی از الگوهایی هستن که میتونید یاد بگیرید. این وضعیت ادامه داره تا اینکه به یه باس خاص میرسید که تا حدودی شکستناپذیر به نظر میاد.
البته بعد از شکست دادن اون، دوباره همه چیز آسون میشه تا اینکه به یه جهش سختی دیگه توی بازی برخوردیم. این رفت و برگشت، حس رشد و پیشرفت رو تا حدودی مختل میکنه و بعد از چندین نبرد که اغلب کمی ناعادلانه به نظر میرسن، مشخص میشه که سلاحهای بازی – که در تئوری بسیار متفاوت اما به یه اندازه کارآمد هستن – در واقع تفاوتهای قابل توجهی دارن. پس اگه میخواید بازی رو تموم کنید، تقریبا واجبه که چند سلاح رو یاد بگیرید و ارتقا بدید.
این جهشهای سختی، مشکل دیگهای رو هم در ووچانگ برجسته میکنه. اگرچه این بازی درسهای مهمی از سولزلایکها – به خصوص در زمینه طراحی مراحل – گرفته و اونها رو به خوبی پیادهسازی کرده، اما در دام ایجاد موقعیتهایی میافته که فقط برای سخت بودن، سخت به نظر میرسن. به علاوه، وابستگی نزدیک ووچانگ به منابع الهامش باعث میشه که بازی گاهی اوقات تکراری و تقلیدی به نظر برسه و بعضی دشمنها هم از نظر ظاهری و هم از نظر رفتاری، شبیه دشمنان عناوین فرامسافتور هستن که در نهایت به هویت نوپای ووچانگ لطمه میزنه.
در نهایت، ووچانگ فالن فدرز یه تجربه عالی پر از نبردهای رضایتبخش، ایدههای فوقالعاده و مکانهای واقعا زیباست. با توجه به اینکه این اولین عنوان استودیوی لینزیه، امید زیادی به تلاشهای آینده این استودیو داریم. ووچانگ فالن فدرز قطعا یه بازیه که اگر با کمی سختی کشیدن مشکلی نداشته باشید بهتون پیشنهاد میکنیم.
نکات مثبت
- مبارزات حس فوقالعادهای دارن و یه درخت مهارت قوی و گزینههای شخصیسازی متعدد، انعطافپذیری زیادی در نبرد ایجاد میکنن.
- طراحی مراحل فوقالعادهست، هم از نظر زیباییشناسی و هم از نظر تشویق به کاوش.
- کارگردانی هنری زیبا، با محیطهای سرسبز و طراحی باسهای الهامبخش.
- روایت و مکانیکهای روانتر و سرراستتر در مقایسه با بسیاری از بازیهای سولزلایک.
نکات منفی
- تغییرات شدید در درجه سختی بسیار ناامیدکننده است.
- داستان کلیشهای به نظر میرسه و از بای ووچانگ به عنوان یه شخصیت اصلی به خوبی استفاده نمیکنه.
- تا حد زیادی تکراری و مشابه سایر بازیهای سولزلایک محبوب به نظر میرسه.